L0ve1y gir1

L0ve1y gir1

به نام آن که در دریای رحمت به دلها میدهد درس محبت
L0ve1y gir1

L0ve1y gir1

به نام آن که در دریای رحمت به دلها میدهد درس محبت

میلرزد


نمی دانم چه مرگش شده

این روزها

هی میلرزد

وقتی صبح

با صدایی بیدار می شوم و

میدوم سمت پنجره

زنِ همسایه کیف شوهرش را گرفته و مرد

پاشنه ی کفشش را بالا میکشد

کیف و آغوش را با هم میدهد

بی انصاف میلرزد

میلرزد


وقتی ظهر

میروم برایِ خودم سیگار بگیرم

و کنجِ غربتِ پارک دودش کنم

زن شامی اش را لقمه میکند و مرد

برایش نوشابه باز میکند

خنده هایشان کفترها را میپراند

بی انصاف میلرزد

میلرزد


وقتی شب

خودم را به رخوت کاناپه تکیه میدهم

هی کانال عوض میکنم

هی زن نگاهش در نگاهِ مرد گره می خورد و

هی مرد گره را کور میکند و

هی کارگردانِ لعنتی کات نمیدهد

بی انصاف میلرزد

میلرزد


تنها که باشی

دلت حتی

از دیدنِ یک " جفت " کفش هم

میلرزد !

نظرات 2 + ارسال نظر
نادم سه‌شنبه 11 شهریور 1393 ساعت 17:09 http://aziiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiizam.blogsky.com

اگر خوابیده بودم بی شک هر شب خوابت را دیده بودم


سالهاست به انتظار دیدارت بیدارم


من بازنده ی خواب و بیداریم

شیدا(فَرمِہ) یکشنبه 9 شهریور 1393 ساعت 21:51 http://shadeofparadise.blogfa.com

یا ذالجلال و الاکرام

....س
...........ل
................ا
.....................م

مهر شید"یک شنبه"برای شما.....

آرام.زیبا و خوب به پایان برسد..

گلم از خود رهیدن را بیاموز

به سر منزل رسیدن را بیاموز

مجالِ تنگ و راهی دور در پیش

به پــــــــاهایت دویـــــدن را بیاموز

زمین بی عشق خاکی سرد و مُردست

به قـــــلب خـــــود تپیدن را بیاموز

جهان جولانگهی همواره زیباست

به چشمت خوب دیدن را بیـــــــــاموز

"مجتبی کاشانی"

"سایہ بهشت"

[گل][لبخند][گل]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد