معلم گفت:
فعل را صرف کن !
گفتم :
رفتم رفتی رفت
و سکوتی کلاس را فرا گرفت …
بغض گلویم را فشرد ،
بغضم را شکستم و گفتم :
دلم را شکست و رفت ،
غرورم را له کرد و رفت ،
عشقم را بی رحمانه رها کرد و رفت …
او برای همیشه رفت ، رفت ، رفت …
سلام..خیلی ممنون غافلگیرم کردی منم لینکیدم مرسی
سلام..خیلی ممنون غافلگیرم کردی
منم لینکیدم مرسی